تبریز امروز:
جوهر و قلم روی فرش سفید بودند، ناگهان فرش در زیر پایم کشیده شد، جوهر و قلم روی فرش افتادند و فرش لکه دار شد! بسیار ناراحت شده بودم ، بابام هم بسیار عصبانی شده بود و با عصبانیت از اتاق بیرون رفت. داشتم به جوهر رنگی روی فرش نگاه می کردم که با دستم آن را روی فرش پخش کردم ، کم کم شبیه یک شیر شده بود ! اما الان دیگر بابام با چوب دستی اش برای تنبیه من سر رسیده بودم! از این کار خوشم آمده بود . دوباره تصویر یک شیر دیگر را هم روی فرش کشیدم ! بابام هم مات و مبهوت متوجه نقاشی روی فرش شده بود. یک دفعه او هم جوهر را در وسط فرش ریخت و شروع کرد به نقاشی بر روی آن!
فرش پر شده بود از نقاشی های من وبابام ! حالا به نظر فرش با نقاشی حیوانات زیباتر از فرش ساده شده بود و من و بابام هر دو راضی و خوشحال به تماشای فرش ایستادیم!
تصاویر از اریش ازر
متن از توفیق وحیدی آذر